۳ تا + امشب

ساخت وبلاگ
تو مطلب قبلی نوشتم شب قدر ۱۹ ماه مبارک بهم بد گذشت.شب قدر ۲۱ هم گذشت البته با این تفاوت که زینب گریه نکرد و من رو هم پریشان نکرد. اون حس بد هم کمتر بود... و با این حال، بازم حس خالی بودن زیادی می‌کردم. رسماً هیچ کدوم از اعمال رو هم نتونستم محض دلخوشی خودم انجام بدم... فقط قرآن به سر گرفتم، اونم با حال معنوی داغون. ولی شب ۲۱ از خودم خجالت کشیدم که گفتم شب ۱۹ بد گذشت در حالی که رزقم این شد که کتاب "المومن" رو بخونم.شب ۲۱، قسمت‌های باقی‌مونده‌اش رو خوندم و تمام شد و قسمت‌هایی از کتاب "شرح حدیث عنوان بصری" رو هم خوندم. یادتونه این مطلب رو؟ این مطلب رو چی؟این مطلب رو هم بخونید... به عنوان یه مادر که اصلا وقتش دست خودش نیست و نمی‌تونه برنامه بریزه یا نمی‌تونه با یه جمع همراه بشه و باهاشون مثلا جوشن کبیر بخونه بدون اینکه چندین بار بچه‌هاش بیان و وسطش حرف بزنن یا کاری داشته باشن که فرازها رو از دست بده و یا بچه دستشویی ببره، پوشک عوض کنه.... فکر می‌کنم اگر فقط یه چیز بتونه، حال من رو خوب کنه، اینه که باور کنم...یه بنده‌ای از بندگان امامم هستم...امامی که آسمان‌ها و زمین برای او خلق شده...و من به طفیلی وجود او، می‌تونم نفس بکشم، از نعمت‌های خدا بهره ببرم و عبادت کنم و به خدا نزدیک بشم... این جمله‌ای که الان نوشتم، روی یه بخشی از متن پایان‌نامه‌ام، غلط‌گیر می‌گیره... تصحیحش می‌کنه... و خیلی بهترش می‌کنه...تو سفر عتبات، حس به طفیلی امام، بهره‌مند بودن رو شاید برای اولین بار تجربه کردم.هر بار که می‌گفتم: اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان.و وقتی رفتیم مسجد سهله، با خودم می‌گفتم: کی میاد اون روزی که امامم اینجا با خانواده‌ی قشنگش، تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا باشه. حالا چرا این ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 23:24

(این مطلب خیلی دلی نوشته شده. شاید غلط غلوط هم داشته باشه.) شنیدید مثلا کسی گفته باشه: "از فلانی انرژی منفی می‌گیرم؟"یا مثلا کسی بگه: "انرژی مثبت فلانی خیلی زیاده؟"یا مثلا آدم‌ها وقتی میرن حرم‌ها، حالشون خوب میشه ناخودآگاه. یا مثلا وقتی میرن مجلس روضه، بعدش حالشون بهتر میشه. حالا به نظر شما این چیزا چه توجیهی داره؟ این آیه رو شنیدید؟ "یسبح له ما فی السماوات و ما فی الارض" همه جا، همه چیز، تک تک ذره‌ها دارن تسبیح خدا رو میگن...اما ممکنه یک جاهایی با شدت بیشتر خدا رو تسبیح کنند، به خاطر تسبیحی که انسان‌ها اونجا می‌کنند.درست مثل خرده آینه‌های کاشی‌کاری‌های حرم‌هادیوارهای بلند و ستون‌ها و پنجره‌های مشبک ضریح‌هااون‌ها تسبیح‌ها و دعاهای آدم‌ها رو هزاران بار منعکس می‌کنند...کنارشون گناه نمیشه، برای همین مثل خونه‌ها و دیوارهای عادی دیگه نیستند... یا وقتی توی یک مجلس روضه خونده میشه، در و دیوار برای اباعبدالله گریه می‌کنند... اما سوال این جاست که ما که تسبیح اون‌ها رو نمی‌شنویم،پس چطور روی ما اثر داره؟ چطور می‌تونیم انرژی اون‌ها رو حس کنیم؟ جوابش ساده‌ است.چون ما خودمون هم جزو اون موجوداتی هستیم که "یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض"حتما تک تک سلول‌های بدن ما در حال تسبیح کردن خداوند هستند.حتما تک تک سلول‌های بدن‌مون از تسبیح موجودات اطرافمون اثر می‌گیرند.انسان مومن، وجود مختارش با تکوین و فطرتش همسو هست، برای همین حالش خوبه. این رو میشه با شنیدن شرح احوالات قبل و بعد از ایمانِ تازه مسلمان‌های خارجی متوجه شد.اما انسان کافر، همیشه یک گمشده داره که داره دنبالش می‌گرده. فکر می‌کنه در غیر خدا و دین پیداش می‌کنه و به آرامش می‌رسه اما هرگز اینطور نمیشه. برای همین اماکن نورانی، ما ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 39 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 23:24

در زندگی هر انسانی، روزهایی از زندگی می‌آید که بی‌نهایت رویایی و شیرین هستند. انسان آرزو می‌کند آن لحظات تا روز قیامت یا حتی تا ابد کشیده شوند یا در آن لحظه متوقف بماند و بمیرد. اما هر لحظه مثل ماهی براق کوچکی از دست انسان لیز می‌خورد و به سوی قعر دریای فراموشی سر می‌خورد. در آن هنگام، انسان دلش می‌خواهد برای هر لحظه سوگواری کند اما هر لحظة نو که از راه می‌رسد، دلبری‌های خودش را دارد. اینطور است که دوام می‌آورد و ناگهان چشم‌هایش را باز می‌کند و می‌بیند که صبح روزی دیگر فرا رسیده است و جز خاطره‌ای مبهم و کامی شیرین برایش نمانده است. اکنون من مثل ماهیگیری دل‌شکسته در ساحل اشک‌هایم نشسته‌ام. در جستجوی ماهی‌های طلایی و دلبرم در اقیانوس لحظه‌های از دست رفته‌ام، تور نوشتن می‌بافم و به خاطر می‌آورم. *** سحرگاه روز چهارم فروردین ماه یک هزار و چهارصد و سه بود. در یک کلبه چوبی فرو رفته در مه، به خواب سبکی فرو رفته بودم. چشم باز کردم و از پنجره چوبی کوچک اتاق، به آسمان نگاه کردم. تاریک بود. ساعت را نگاه کردم. لباس پوشیدم و درِ سنگین چوبی را بی‌صدا باز کردم. آرام بیرون رفتم و در را بستم. کتانی‌هایم را پوشیدم و با دقت روی سنگ‌چین‌های دور کلبه پا گذاشتم، مبادا لیز بخورم و در گِل بیفتم. وضو گرفتم و برگشتم به اتاق، نماز خواندم. دیگر حیفم می‌آمد بخوابم. دلم می‌خواست تا بچه‌هایم خوابند، کمی قدم بزنم و قرآن بخوانم. تلفن همراهم را برداشتم و پیامرسانم را باز کردم. پیام‌های زیاد و مهمی از دیشب تا آن ساعت از صبح نیامده بود، به جز پیام ساعت ۰۱:۴۳ بامداد: «دیدار ماه». برای اولین بار، ثبت نام حضور در دیدار رمضانیه دانشجویان با رهبر انقلاب از طریق سایت انجام می‌گرفت و از طریق قرعه کشی، فرصتی برا ۳ تا + امشب...
ما را در سایت ۳ تا + امشب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bmeplus0 بازدید : 37 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 23:24